رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

رادین....جوانمرد کوچک

هشت ماهگی

رادین گلم امروز هشت ماهه شد... هر روز داری بزرگتر میشی قشنگ مامان ومن هر روز  که چشای خوشگلتو  باز می کنی و با اون دهن بی دندونت به رومون لبخند میزنی خدا رو هزاران بار به خاطر این هدیه زیبایی که بهمون عنایت کرده شکر می کنم وازش می خام که تو رو همیشه در پناه لطف و رحمتش شاد و سلامت نگهداره...   ...
25 شهريور 1391

دیدار از روستای نیاکان

این اولین باری بود که رادین به روستای اباو اجدادی می رفت.گرچه هنوز اینقدر کوچیکه که چیزی از روستا و قشنگیاش متوجه نمیشه ولی هوای تازه و سر سبزی اونجا حسابی سر حال و خندونش کرده بود.....   اینجا رادین و بابایی تو ایوون خونه قشنگ بابابزرگ تو روستای قلایی اند     ...
8 شهريور 1391

هفت ماهگی

رادین قشنگمون امروز هفت ماهه شد...                                           ...
25 مرداد 1391

رادین باهوش من

حالا دیگه رادین جونم  خیلی چیزها رو می فهمه و خیلی بیشتر می تونه با حرکاتش انچه رو که می خاد به ما بفهمونه . مثلا هر وقت  یه گوشی موبایل یا کنترل رو می بینه اونو و می خواد دست پا می زنه و با سر و صدا می خاد که اونو بگیره .خیلی وقتا که ما مبینا رو  صدا می کنیم رادین جون خیلی با مزه جواب می ده .هر جا که می ریم اینقد سر  و صدا می کنه و اینقد  به همه لبخند می زنه که  خیلی زود همه عاشقش می شن.       این عکسیه که مبینا با ابتکار خودش از داداش کوچولوش گرفته:   ...
22 مرداد 1391

شروع غذای کمکی

چند روزه که غذای کمکی رادین گلم رو شروع کردیم و خدا رو شکر فعلا که ظاهرا دوست داره و فرنیش رو خوب می خوره .امیدوارم که تا اخرش همینجوری بمونه و مثل مبینا بد غذا نباشه.با روزی یه قاشق مربا خوری شروع کردیم و حالا به ١٢ تا قاشق رسیده و از فردا می خام حریره رو براش شروع کنم انشاالله که این رو هم دوست داشته باشه.....           اینم چندتا عکس از رادین جوجو        ...
30 تير 1391

شش ماهگی

رادین قشنگمون امروز شش ماهه شد ...                           you hold a special space in our heart ...
25 تير 1391

رادین ...عسل مامان

رادین جونم این روزا حسابی جیگر  شده .... با صدای بلند سخنرانی می کنه البته وقتی حوصلش سر می ره این سخنرانی  بیشتر شبیه دادو بیداده.عاشق خواهر کوچولوشه و وقتی مبینا میاد پیشش چشم ازش بر نمی داره و با اداهاش غش می ره از خنده. وقتی غذا می خوریم  همچین زل میزنه تو دهنمون که لقمه تو گلومون گیر میکنه. خیلی بیشتر به اطراف حرکت می کنه البته با سر. و عاشق بازی کردن با انگشتامونه . وقتی چیزی رو دستش می دیم محاله که اونو تو دهنش نکنه ولی هنوز از دندون خبری نیست .... خلاصه همه اینا باعث میشه که ما به سختی جلوی خودمونو بگیریم که نخوریمش.....             ...
15 تير 1391