از شیر گرفتن
مدتی بود که دیگه غذا خوردنت خیلی کم شده بود و بیشتر ترجیح می دادی که شیر بخوری حتی یه روزایی می شد یه قاشق غذا رو هم به زور می خوردی و این حسابی ما رو نگران کرده بود...
و همین شد که با مشورت اقای دکتر صانعی که فوق تخصص گوارش کودکان هستنو البته بیشتر برای مشکل یبوستت پیششون رفته بودیم و ایشون یه باره دیگه تاکید کردن که اگه می خام شما بهتر غذا بخوری باید هر چه زودتر از شیر بگیرمت و این چیزی بود که سه چهار ماه پیش دکترت هم گفته بود ....
ولی من نمی دونم چرا تا بحث از شیر گرفتنت می شد حسابی نگران می شدم و دلشوره عجیبی داشتم . راستش از این می ترسیدم که از شیر بگیرمت و شما غذا هم نخوری و اوضاع بدتر بشه و یا اینکه تنهایی از شیر گرفتنت خیلی سخت باشه.البته حرفا و نظرات اطرافیان هم که هی می گفتن زوده وگناه داره و یا اینکه خیلی تنهایی از شیر گرفتنش سختت میشه و....هم بی تاثیر نبود...
البته هر دفعه که بهداشت بردمت گفتن که وزنت به نسبت سنت خوبه و چون اقا پسر ما قدشون بلنده به نظر یه خورده لاغر میان .ولی چند وقتی بود که به وضوح می دیدم غذا نمی خوری و خیلی کم انرِژی شدی.
بالاخره تصمیم گرفتم که پروژه ی از شیر گرفتنت رو شروع کنم .با راهنمایی دکترت اول وعده شیر ظهر رو حذف کردیم که اولش یه کم بی قراری کردی و لی خوشبختانه خیلی زود برات عادی شد و چون می دونستی از شیر خبری نیست مجبور شدی یه چند تا لقمه غذا بخوری..
بعد از دو هفته شیر صبح و بعد اونم شیر شبت رو قطع کردیم که این اخری رو یکی دو شب گریه کردی اما بعدش دیگه پذیرفتی و خدا رو شکر الان ،هم غذا خوردنت خیلی بهتر شده و هم اینکه شیر گاو رو وقتی با عسل مخلوط می کنم خیلی خوب می خوری که این هم یکی از نگرانیهای من بود چون قبلا اصلا شیر پاستوریزه نمی خوردی ....
و خلاصه اینکه پروزه از شیر گرفتنت به لطف خدا خیلی راحت انجام شد و الان که دارم وضعیتت رو می بینم خیالی خیلی راضیم.
خدا رو هزاران بار شاکرم که همیشه همراهمه و تنهام نمی ذاره ....