شیرین کاریهای رادین عسلک
چند شبیه که خیلی دیر می خوابی و اجی هم که فردا باید بره مدرسه مجبوره زود بره تو رختخواب و با این اوصاف هر شب که می بینی اجی رفته تو اتاقش تا بخوابه شما هم سریع خودت رو می رسونی بهش و سرتو می ذاری رو صورتش و یه جورایی ملتمسانه با گفتن ااااجی اااااجیی ازش می خای که باهات بازی کنه و البته این مهر و محبتها کاه کاهی هم به خشونت بدل می شه و با اون ناخنات حسابی صورت اجی رو چنگولی می کنی و در اخر هم با دخالتهای من و بابایی و گرفتن شما و اوردنتون بیرون البته با کلی دادو بیداد و سر وصدا بالاخره قضیه ختم به خیر می شه.... و خلاصه تااینکه شما اجازه بدی که اجی بخوابه یک ساعتی طول می کشه.....
به کارتای بن بن بن اجی مبینا خیلی علاقه داری و هر از گاهی می ری اونها رو میاری و می ریزی وسط سالن و بعد ش می گی ماما بسی(یعنی بشین باهام بازی کن)من هم ازت می خام که اسم شکلها رو بگی و هم گاهی وقتام می خام که یه شکل رو از بین ده ها کارتی که جلوته پیدا کنی. شما هم اگه حوصلش رو داشته باشی چیزایی رو که ازت می خام انجام می دی
ولی...بعضی وقتام شیطونیت گل می کنه و یه کارتو که ازت خواستم پیدا کنی برمیداری و می ذاری پشت سرت و می گی ماما .....نیست.گم سده و بعد هم با اون چشای شیطونت نگام می کنی و می زنی زیر خنده و بعد درش میاری و می گی اینجاست ....پیدا سد....دیدییی. پیدا سد.
چند رو ز پیش کلاه اجی رو گذاشته بودی رو سر خرسیت و بعد داد زدی مامان بیبیین و بعد هم با اون شیرین زبونی خاص خودت گفتی ماسالا.( یعنی مامان شما هم بگو ماشاالله ..که خیلی وقتا وقتی یه کار خوب می کنی بابایی با ذوق و شوق بهت می گه و شما هم یاد گرفتی)
تا بابایی لباس می پوشه که بره بیرون شما هم بدو می ری و ساک لباسات رو میاری و می گی بابا بیرووووون ماسیییییین (یعنی که منم ببر)
عاشق خوردن اناری البته تقریبا همه میوه ها رو دوست داری و تا در یخچال رو باز می کنم می ری سر وقت کشوی میوه ها و برای خودت دنبال انار می گردی و اگه نباشه با ناراحتی می گی : ماما انا نیست ...تموم سد....