رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

رادین....جوانمرد کوچک

تعطیلات عید

1392/1/22 19:37
نویسنده : مامان
494 بازدید
اشتراک گذاری

عیدم با همه شر و شور و با همه انتظارو هیجانی که براش داشتیم اومد و گذشت و تموم شد و چه زود گذشت...سه هفته تعطیلات مثل  برق و باد گذشت

و این دومین عیدی بود که تو کوچولوی نازم با ما سر سفره عید نشستی و این عید رو هم با حضورت شیرین تر وزیباتر از هر سال کردی.

چون قبلش خواب بودی  سر سفره هم خیلی خوش اخلاق نبودی و نشد درست ازت عکس بگیرم .....

ناراحتناراحتناراحت

این عید چون با عقد خاله  همراه بود برای هممون  یه حال و هوای دیگه داشت.این اولین بار بود که شما یه چند ساعتی رو که مامان ارایشگاه بود موندی پیش  مامان بزرگ ..ولی دیدن اونهمه مهمون و چهره های جدید باعث شده بود که  حسابی  غریبی کنی و مامان بزرگ  رو اذیت کنی با این حال دست خاله معصومه و عمو محمد رضای مهربون درد نکنه که به دادت رسیده بودن و با کلی زحمت بالاخره شما رو اروم کرده بودن .شبم باز با  سر و صدا بی قراریهات شروع شد و همش یا تو بغل مامان بودی یا بابایی...

قلبقلبقلب

و بعد از عیدم مسافرت و دیدن عمه و گلپسرای نازش و مخصوصا امیر علی که تازه دو ماهشه و برای اولین بار می دیدیمش  جزو خاطرات شیرین عید امسال بود و بعد هم سفر به بندر عباس که یه دو سالی می شد نرفته بودیم همراه با خاله های مهربون که حسابی بهت خوش گذشت و حسابی اب بازی کردی .خدا رو شکر هم هوا به نسبت خوب بود و مخصوصا لب ساحل که حتی دم ظهر هم باد خنکی می وزید و هم اینکه خیلی شلوغ نبود شاید چون دیگه اخرای تعطیلات بود یا شایدم به قول بابا مخارج اینقدر بالا بود که خیلیا سفراشون رو کوتاهتر کرده بودن و زودتر برگشته بودن و به همین دلیل بندر خیلی خلوت تر از انتظارمون بود.

به هر حال دوازدهم فروردین بعد از تقریبا یک هفته برگشتیم خونه مامان بزرگ و  روز بعدم سیزده بدر و بازم گشت و گذار بیرون که حسابی سر حال و خندونت کرده بود خندهماچماچ

و دیروز  برگشتیم خونه و من امروز کاملا دلتنگی و بی قراریت  رو حس می کنم گرچه بابایی یه چند باری بردت بیرون و لی ظاهرا این چند روزه حسابی هواییت کرده و حالا حال ها باید بد اخلاقیا و بی قراریات رو تحمل کنیم ...

 

امیدوارم امسال برای تو گلپسرنازم و برای همه بچه های ایران زمین  سر شار از شادی و سلامتی باشه...انشاالله

 

 اینم چند تا عکس از سفر بندر عباس....

 

 

  

حسابی از قدم زدن تو آب لذت می بردی ..

 

 

 

بابا هم مجبور  بود پابه پای شما بیاد و....

 

 

 

 و اینم غروب ساحل بندر عباس 

 

 

 

اینجام تو راه برگشت و ابشار تزرج که خیلی هم شلوغ بود و البته زیبا..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

خاله زینب
22 فروردین 92 0:25
دلم برات تنگ شده رادین
همش تو خونه حرف تو و کاراته خاله


زن عمو
22 فروردین 92 1:21
سلام آقا رادین خوبی حسابی خوش گذشت کشته بود منو اون اخمات فدات بای
نیایش
22 فروردین 92 1:24
سلام رادین دوستت دارم
مامان آناهيتا
28 فروردین 92 15:49
الهي هميشه به سفر و شادي گلكم. بوس هزار تا.