آموخته های رادین خان
رادین جونم تو این یکی دو ماهه کلی کار جدید یاد گرفتی مامان .
مثلا وقتی دس دسی رو برات می خونم شروع می کنی به دست زدن و وقتی آجی مهربونت باهات همراهی می کنه غش میری از خنده
دد و بابا رو تقریبا می گی و هر وقتم که گرسنت میشه خیلی با ناله و ناراحتی ماما رو به زبون میاری گرچه می دونم هنوز معنی کلماتی رو که ناخداگاه به زبون میاری نمی دونی ولی ا حساس می کنم کم کم داری ارتباط کلمات رو با اشیا و محیط اطرافت درک می کنی.
دیگه از شیرینکاریات بگم مامانم که دوست داری هر چی که ما می خوریم رو تو هم مزه کنی ظاهرا شما هم متوجه شدی که غذای تو با اون چیزی که ما می خوریم فرق می کنه طوری که یه بار بابایی مجبور شد غذای تو رو بریزه گوشه بشقاب خودش و از توی بشقاب خودش بهت غذا بده تا جنابعالی راضی بشین سوپ خودتونو میل کنید .
یه کمی هم سینه خیز می ری البته وقتی یه چیز گرد جلوت باشه و مجبور باشی برا گرفتنش به خودت زحمت بدی و کمی به جلو حرکت کنی گرچه هنوز به طور کامل هم نمی شینی ولی نشستنت هم خیلی بیشتر و بهتر شده..
این روزا که بابا و اجی مبینات هستن و کمک مامان سر کار رو که خیلی هم غرغرو تشریف دارید نگه می دارن .نمی دونم وقتی مدرسه ها شروع بشه من باید با بهونه گیریهای شما که یه لحظه حاضر نیستی تنها بمونی چیکار کنم